کودکی با بزرگسالی چه می کند؟
کودکی با بزرگسالی چه می کند؟
تا به حال فکر کردهاید که انسان ها انگیزه کارهایی را که انجام میدهند یا به دنبالش میروند را از کجا میآورند؟
چه چیزی باعث میشود که ما به کاری یا چیزی علاقهمند شویم، عشق بورزیم و تمام هستیمان را در راه آن هزینه کنیم؟
بدانید یا نه، همه ما بیشتر با احساساتمان کار میکنیم تا با عقل. این طور بگوییم که عقل ما هر آنچه در توان دارد میگذارد، به نحوه تفکر ما شکل میدهد، دودوتا چهارتایمان را به راه میکند و منطق را در ما بیدار میکند. اما دست آخر، وقتی که موسم تصمیمگیری میرسد، ما با کله شقی تمام با احساساتمان تصمیم میگیریم - مگر آن که چیزی را به خودمان زور کنیم. دست خودمان هم نیست. گِلمان را این طور سرشتهاند. موجوداتی هستیم که نهایتاً چیزی را برمیگزینیم که حس بهتری در ما ایجاد کند و مستقیم متصل شود به آنچه که در وجود ما به عنوان ارزش نهادینه شده است.
اما چه چیزی سبب میشود که ما از چیزی حس خوب دریافت کنیم و آن را به عنوان ارزش بشناسیم و تمام تلاشمان را برای محقق شدنش به کار ببندیم؟
عمده آنچه که ما را برای انجام کاری یا محقق کردن چیزی برمیانگیزد، از جایی ریشه میگیرد که شاید حتی خودمان متوجهاش نباشیم و نشناسیمش؛ دورانی از زندگی که احساسات در اوج و فوران خود قرار دارد و از طرفی عقل و منطق هنوز رشد نیافته است. دورانی که بیشترین کاری که انجام میدهیم، تقلید از اعمال اطرافیان معتمد است، چرا که بیشترین تأثیرپذیری هر انسان از محیط اطرافش در این دوران اتفاق میافتد... دوران کودکی.
آنچه هر یک از ما در دوران کودکی میبینیم، میشنویم و لمس میکنیم، از تأثیرگذارترین تجربیات ماست. تأییدها و تشویقهای دوران کودکی سازندهی بزرگترین ارزشهای ما و خاطرات تلخ، تحقیرها و شکستهای دوران کودکی، در صورت عدم آگاهی، مخربترین خاطرات ما در طول زندگی هستند.
حال بیایید نگاهی بیندازیم به کودکی خودمان و تجربیاتی که داشتهایم. آیا کودکی شاد و پر جنب و جوشی داشتهایم؟ آیا به اندازه کافی بازیهای پرتحرک کردهایم؟ (گرچه برای کودک حد کفافی برای بازی کردن وجود ندارد، هرچه بازی کند کم است!) آیا به سفر رفتهایم و طعم لمس طبیعت را از نزدیک چشیدهایم؟
اگر بله و اگر نه، این تجربیات، چه تأثیری بر شیوه زندگی ما و بر بزرگسالیمان گذاشته است؟
حال اگر به زندگی فرزندان خود یا کودکان اطرافمان نگاه کنیم. مقایسهای کوتاه برای تشخیص تفاوت فاحش سبک زندگی کافیست!
کودکانی که میتوانند از درختان بالا بروند، دنبال پروانهها و مورچهها راه بیفتند، در خاک و چمن به دنبال یکدیگر بدوند و چهارستون بدنشان را قوی کنند، حالا سالهای ارزشمند کودکیشان را در چهاردیواری خانه محبوس میکنند و به چیزی جز صفحهی گوشی و تبلت نمینگرند. ماجراجوییهایی که قرار است شخصیت آنها را شکل بدهد، خلاصه شده است در ماجراجوییهای کاراکترهای بازیهای ویدیوییشان.
زندگی خود یک سفر است. این جمله را بارها و به طرق مختلف شنیدهایم. این را هم میدانیم که سفر است که آدمی را میآموزد، میآزماید و میسازد.
سفر کردن و دیدن و لمس آنچه که برایمان تازه است، در سنین بزرگسالی قادر است شخصیتمان را متحول سازد و اثرات بزرگی در ما بگذارد. حال همین موقعیت را برای کودکی تصور کنید که شخصیتش در اوج انعطافپذیری و آمادگی برای آموختن است. آیا سازندگی و آموزندگی سفر برایش صدچندان نمیشود؟
کودکی که طبیعت را از نزدیک چشیده و زیسته باشد، کودکی که زندگی دیگر همسیارهایهایش را از نزدیک رصد کرده باشد و بداند که بین او و آنها فرق چندانی نیست، کودکی که یادگاران گذشتگانش را دیده و داستان آنها را شنیده و ارزش آنها را فهمیده باشد، در بزرگسالیاش فردی بیدغدغه و بیتفاوت نخواهد بود.
ما برای آنچه از نزدیک لمس کرده باشیم ارزش قائل میشویم؛ و کودکی که طبیعت را لمس کرده باشد، در بزرگسالی به راحتی از کنار مسائل و بحرانهای زیست محیطی نخواهد گذشت و کودکی که جوامع مختلف و سبکهای مختلف زندگی را دیده باشد، مسائل اجتماعی و دردهای جامعه برایش بیاهمیت نخواهد بود.
گاهی برای فهمیدن اهمیت مسائل ذکر شده، باید با کودکان همراه شد و در تعامل بود.
کشف رازها و گشودن گرهها، گاهی از نزدیک ممکنتر است!


لطفا به حقوق هم احترام بگذاریم.